محل لوگو

انگیزه های مخالفت با حکومت علوی


فایل در 32 صفحه قرار دارد که 7 صفحه در توضیحات آمده است .در دو فایل قرار دارد که قسمتی از فایل اول در توضیحات قرار دارد

 

عنوان صفحه

مقدمه ....................................................................................................................................

1- حسادت ورزي و برتري جويي نسبت به خاندان پيامبر ......................................

2- كينه توزي و انتقامجويي اعراب و قريش ................................................................

3- هواپرستي و خودخواهي ............................................................................................

4- عدم تحمل عدل علوي .................................................................................................

جنگ جمل و انگيزه هاي برپاكنندگان آن .........................................................................

فزون طلبي و امتيازخواهي ..............................................................................................

انگيزه واهي خونخواهي عثمان ...............................................................................................

رياست طلبي، انگيزه اصلي شورش ناكثين ......................................................................

زمينه هاي جنگ صفين و انگيزه قاسطين ........................................................................

سوداي تشكيل امپراطوري اموي، انگيزه اصلي معاويه .................................................

فتنه مارقين، از جهل و جمودشان سرچشمه مي گرفت ..................................................

سستي و ناپايداري در دفاع از حق .................................................................................

 

امام علي بن ابي طالب(ع)، علاوه بر خلافت و جانشيني منصوص از رسول گرامي اسلام(ص)، پس از كشته شدن خليفه سوم، در تاريخ بيست و پنجم ذي حجه سي و پنج هجري مقدمه

(ششصد و چهل و چهار ميلادي)[1] ، با همه استنكافش از پذيرفتن حكومت و خلافت، با اقبال
عمومي و اصرار آنان براي پذيرش منصب حكومت ظاهري، مواجه شد، و با بيعت آنان و در
رأس همه، بيعت اصحاب پيامبر از مهاجران و انصار، عملاً متصدي امر حكومت و خلافت بر
مسلمانان گرديد.

در باره حكومت ظاهري امام علي(ع) و به تعبير ديگر، حكومت علوي، چند مسأله از
مسلّمات تاريخي است.

نخست اينكه امام(ع) در فضاي كاملاً آزاد سياسي - اجتماعي و با اقبال عمومي و اشتياق
توده هاي مردم مسلمان و بيعت از روي ميل و اختيار آنان، به حكومت رسيد؛ چون، مردم پس از
پشت سر گذاشتن دوران سخت و تلخ حكومت پيشينيان و انواع تبعيضها، بي عدالتيها و فساد و
تباهي، به اين نتيجه رسيدند كه تنها راه نجاتشان از آن اوضاع نابسامان و جوّ تبعيض آميز و
ستم آلود، پايان دادن به دوران حكومت خليفه پيشين و تعيين خليفه جديد است، لذا پس از وي،
به در خانه وصي و جانشين بحق پيامبر(ص) حضرت علي(ع) روي آوردند و دست بيعت به
سويش گشودند و به طور جدي، خواهان حكومت علوي بودند و در برابر عدم پذيرش امام(ع) اصرار ورزيده و آن حضرت را بر اجابت درخواست خود در تنگنا قرار دادند. امام(ع) در اين
باره فرموده است:

"ازدحام فراواني كه مانند يالهاي كفتار بود [به هم فشرده و انبوه] مرا به قبول خلافت واداشت . آنان، از هر طرف، مرا احاطه كردند [و] چيزي نمانده بود كه دو نور چشمم زير پا له شوند!
آن چنان جمعيت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رنج انداخت و ردايم از دو سو پاره شد!
مردم همانند گوسفنداني [گرگ زده كه دور تا دور چوپان جمع شوند مرا در ميان گرفتند.] [2]

مانند شترهاي ماده اي كه به فرزندان خود روي آورند، به سوي من روي آورديد و مي گفتيد:
"بيعت!بيعت!".من،دستم رابستم وشماآن رامي گشوديد.من،آن راازشمابرمي گرفتم وشما
به سوي خود مي كشيديد."[3]

طبري نيز نقل مي كند كه امام علي(ع) در برابر اصرار مردم بر بيعت، فرمود: "اين كار - بيعت
- را نكنيد. اگر من، وزير و همكار امام مسلمانان باشم، بهتر از اين است كه امير و حاكم بر
مسلمانان باشم."، اما آنان گفتند: "به خدا سوگند! ما، تو را رها نمي كنيم تا اين كه با تو بيعت
كنيم."[4]

دوم اينكه امام(ع) پيش از اين، براي رسيدن به امامت و حكومت ظاهري و زعامت سياسي -
كه آن را حق مسلّم خود مي دانست - از هر گونه تلاش و اقدام ممكن، خودداري نورزيد، اما پس از قتل عثمان، با وجود اقبال عمومي و اصرارشان براي حكومت و زعامت سياسي، از پذيرش آن ابا ورزيد. راز اين اكراه و امتناع چيست؟

راز اين امتناع، براي پژوهندگاني كه از اوضاع آن مقطع زماني آگاهي دارند و از روحيات و
ويژگيهاي شخصيتي امام علي(ع) نيز شناختي، هر چند اجمالي، دارند، روشن است؛ زيرا، منصب
خلافت و حكومت ظاهري براي آن حضرت، يك هدف و يك ارزش اصيل نبود تا آن را به هر
قيمتي كه شده و در هر شرايط سياسي و اجتماعي بپذيرد و از پذيرفتنش نيز خوشحال شود، بلكه حكومت، براي آن بزرگ پيشواي ديني و برترين اسوه كمالات انساني و الهي، چنان كه خودش بارها بار فرمود[5] ، وسيله اي براي پياده كرده احكام نوراني اسلام ناب محمدي(ص) و نشر و تبليغ فرهنگ غني قرآني و بسط عدالت همه جانبه سياسي و اجتماعي و اقتصادي و رفع تبعيض و ستم از جامعه اسلامي بود.

امام(ع) با ارزيابي اوضاع موجود و ملاحظه دگرگونيهايي كه در جامعه به وقوع پيوسته و ضد ارزشها، جايگزين ارزشها شده و مردم از فرهنگ اصيل اسلام ناب محمدي و احكام قرآني
فاصله گرفته بودند، به خوبي مي دانست كه حكومت كردن بر چنين جامعه اي و سامان دادن
اوضاع نا بسامان اجتماعي و رفع تبعيض و فساد و بي عدالتي ها و باز گرداندن اوضاع به وضعيت دوران پيامبر(ص) كاري بس دشوار و بلكه محال است، بنابراين، از پذيرش حكومت خودداري مي كرد.

دشواري تغيير اوضاع، از آنجا ناشي مي شد كه از يك سو، عموم مردم، با فضاي آلوده و
وارونه دوران حكومتهاي پيشين، بويژه دوران عثمان، خو گرفته بودند و آماده پذيرش احكام
اسلام ناب و رعايت اصول ارزشي و عدالت اجتماعي و اقتصادي نبودند و از سوي ديگر،
كارگزاران نظام حكومتي - كه همگي، به جا مانده از دوران حكومت عثمان و يا خلفاي پيش از او
بودند و بسياري از آنان -‌ اگر نگوييم همه آنان - دستشان در اخذ و مصرف بيت المال، به نحو
دلخواه، باز بود و در اين زمينه، فعال مايشاء بودند، به هيچ قيمتي حاضر نبودند از شغلها و پستهاي آب و نان دار خود دست بكشند و مطيع امام(ع) - كه تنها به ارزشها فكر مي كرد - گردند.

اين، واقعيتي است كه در بسياري از سخنان امام(ع) به آن تصريح شده است:

"مرا وا گذاريد و به سراغ شخص ديگري برويد! زيرا، ما، به استقبال وضعي مي رويم كه چهره هاي مختلف و جهات گوناگوني دارد (اوضاع مبهم و پيچيده است)[و] دلها بر اين امر (حكومت)، استوار، و عقلها ثابت نمي مانند[و] ابرهاي فساد و فتنه، فضاي جهان اسلام را تيره و تار ساخته و راه مستقيم - از غير مستقيم - ناشناخته مانده است."[6]

سوم، اينكه با وجود همه پشتيبانيهاي مردمي و اصرار و پافشاري آنان بر بيعت و ياري امام
علي(ع) همان گونه كه پيش بيني مي شد - و امام نيز از آن آگاهي كامل داشت - پس از آغاز
حكومت و برداشتن نخستين گامهاي اصلاحي و اقدامات اساسي براي اصلاح ساختار حكومتي و
دفع تبعيض و ستم از مردم، فتنه ها و مخالفتها، يكي پس از ديگري، مانند طوفاني سهمگين،
وزيدن گرفت و اوضاع سياسي - اجتماعي جامعه را در هم ريخت، به طوري كه حكومت كوتاه
حضرت، به جنگ و ... سپري شد.

اكنون پس از اين توضيحات، به طرح و بررسي علل و انگيزه هاي مخالفت با حكومت علوي
مي پردازيم. در بيان انگيزه هاي مخالفت با حكومت علوي، سعي ما بر اين است كه آنها را با
ملاحظه پيشينه تاريخي و مقطع زماني شكل گيريشان طرح كنيم؛ زيرا، چنان كه خواهيم ديد،
بخشي از اين مخالفتها، پيشينه تاريخي دارد و چنين نيست كه پس از تشكيل حكومت علوي،
يكباره پيدا شده باشد.

 

برخي از مهمترين انگيزه هاي مخالفت با حكومت علوي، عبارت است از:

1- حسادت ورزي و برتري جويي نسبت به خاندان پيامبر

از انگيزه هاي مهم مخالفت با حكومت علوي كه ريشه دار هم بوده و به عصر پيامبر
اكرم(ص) و شايد پيش از اسلام برمي گردد و مربوط به قبايل عرب و بويژه برخي قبايل قريشي
مكه[7] است، حسادت ورزي و حس رقابت و برتري جويي نسبت به پيامبر(ص) و خاندان پاك
او(ع) است.

بررسيهاي تاريخي نشان مي دهد كه بسياري از اقوام و قبايل عرب، خصوصاً برخي از قبايل
قريش و در رأس آنان بني اميه، بنا به انگيزه يادشده، هيچ گاه با پيامبر و خاندانش - كه از
"بني هاشم" بوده اند - خوب نبوده و پيوسته نسبت به آنان به دليل تعصب قومي و قبيلگي، رشك مي ورزيدند و بغض و كينه شان را در دل داشتند و بر اين اساس، هرگز مايل نبودند كه فردي از اين خاندان، به حكومت برسد و بر آنان حكم راند.

از اين رو، پس از قتل عثمان و آغاز بيعت مردم با امام علي(ع) بسياري از قريشيان، يا با آن
حضرت بيعت نكردند و يا اگر بنا به انگيزه هاي سياسي، مجبور شدند با او بيعت كنند، در باطن،
دشمني و بغض او را در دل مي پروراندند و از همكاري با حكومت علوي سر باز زده و پيوسته
مترصد ضربه زدن به او و براندازي حكومتش بوده اند.

براي همين است كه مي بينيم سر نخ بسياري از توطئه ها، فتنه ها، آتش افروزيها عليه حكومت
علوي، در دست افراد و گروه ها و احزابي از همين اعراب و قريشيان مقيم مكه و مدينه است.

اشراف و طوايف قريش، پس از بعثت پيامبر(ص) نه تنها به آن حضرت ايمان نياوردند،
بلكه پيوسته مي كوشيدند او را از هدفش برگردانند و از ادامه رسالتش بازدارند. در مكه، قصد جان حضرت را كردند و پس از هجرت ايشان به مدينه، جنگهاي فراواني عليه پيامبر(ص) راه اندازي كردند.

در سال هشتم هجرت هم كه با انبوه سپاه اسلام در مكه مواجه شدند و با اينكه مجد و عظمت پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان را ديدند و عفو و گذشت آن حضرت نيز شامل حال آنان شد، اما
مشركان قريش و همپيمانان آنان و در رأس آنان، اشراف و سران قبايل، به سركردگي ابوسفيان،
از روي ترس و زير برق شمشير سپاه اسلام تسليم شدند؛ زيرا، به دليل روحيه برتري جويي و
تعصب خشك قومي و قبيلگي، برايشان سخت بود كه زير بار آيين محمدي(ص) بروند و سلطه
و حاكميت و آقايي و سروري آن حضرت را - كه از بني هاشم بود - بپذيرند. آنان، از اينكه افتخار آقايي و سروري بر عرب، نصيب فردي از طايفه آنان نشده است، ناراحت بودند و نسبت به پيامبر(ص) حسادت مي ورزيدند، اما از آنجا كه قادر به انتقال منصب الهي نبوت و رسالت – كه از نظر آنان، رياست و حكومت بر جزيرة العرب به حساب مي آمد، نه صرف يك مسؤوليت و
منصب الهي جهت هدايت بشر - به خاندان خويش نبوده اند، به مسأله جانشيني و خلافت پس از
آن حضرت مي انديشدند و براي تصاحب آن، سرمايه گذاري كردند. با اعلام ولايت حضرت
علي(ع) از سوي پيامبر(ص) حسادت و كينه ورزي قريشيان نسبت به پيامبر و خاندانش دو
چندان شد و آن ان در محافل و مجالس حزبي و گروهي خود، نسبت به علي(ع) توطئه چيني كرده
و به دنبال آن با رواج شايعات و ايراد تهمتها عليه او، به تخريب شخصيت وي پرداختند تا بلكه
بتوانند او را از چشم پيامبر(ص) و مسلمانان بيندازند. در ادامه اين سناريوي شوم، در آخرين
لحظات حيات پيامبر(ص)، از وصيت كتبي آن حضرت در باره خلافت و جانشيني علي(ع)
جلوگيري كردند.

پس از ارتحال پيامبر(ص) و در حالي كه علي(ع) با همراهي برخي از اصحاب راستين
پيامبر، مشغول كفن و دفن آن حضرت بودند و عموم مسلمانان هم در فراق از دست دادن
بزرگترين پيشواي خود به سوگ و ماتم نشسته بودند، همين باند قريش و بويژه آل ابوسفيان، با
شتاب هرچه بيشتر و بدون درنگ، در "سقيفه بني ساعده" به همراهي برخي انصار، گرد هم
آمدند و به رغم آن همه تصريح و تأكيد و توصيه پيامبر(ص) به جانشيني علي(ع)، كسي ديگر را
به خلافت برگزيدند و براي او، از ديگران بيعت گرفتند. به حدي اين بيعت گرفتن، با شتاب و غير
طبيعي بود كه بنا به نقل منابع اهل سنت، بعدها، عمر، به آن اعتراف كرد و آن را فاقد هر نوع ارزش و اعتبار دانست. [8]

در انتخاب خليفه دوم، حتي شيوه به اصطلاح شورايي را رعايت نكردند و به صِرف اينكه
ابوبكر، در روزهاي آخر عمر و در بستر بيماري، وصيت كرده كه خليفه پس از من، عمر است[9]، او را به خلافت برگزيدند.

 

1- عثمان، در اواخر سال بيست و سه هجري، در سن هفتاد سالگي به خلافت رسيد و پس از نزديك به دوازده سال خلافت پرماجرا، در تاريخ بيست و پنج و يا به روايتي هجده و يا بيست و هفت ذي حجه سي و پنج هجري، با اعتراض و قيام عمومي، مواجه و در يورش مردم به خانه اش به قتل رسيد. ر.ك: تاريخ طبري، ج3 (از ط 8 جلدي)، صص304 و 441 - 443؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص176.

1- نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 3 (شقشقيه)، ص49.

2- نهج البلاغه، خطبه 137، ص195.

3- تاريخ طبري، ج3، ص450.

1- حضرت علي(ع) در موارد و مواقع متعددي، به انگيزه پذيرش خلافت ظاهري - كه اقامه حق و دفع باطل است - اشاره كرده است. از آن جمله، ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 33، ص76.

1- نهج البلاغه، خطبه 92، ص136.

[7]اينكه ما، در طرح انگيزه هاي مخالفت (1 و 2) روي عنوان "قريش" تكيه كرديم و مخالفتها و دشمنيهاي اعراب جاهلي و متعصب را با محوريت قريشيان مطرح ساختيم، به دلايل و شواهد تاريخي و واقعيتهاي عيني است كه در كتب تاريخي (نظير فروغ ابديت، فروغ ولايت، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، اميرالمؤمنين، اسوه وحدت و ...) آمده است و از همه مهمتر، در سخنان خود امام علي(ع) به طور مكرر مطرح شده است؛ زيرا، گرچه امام(ع) در خطبه 144 (صبحي صالح) تصريح مي كند كه ائمه(ع) از قريش هستند و درخت وجودشان، در سرزمين وجود اين تيره (قريش) از بني هاشم غرس شده و روييده است، ولي در غير اين مورد، هر جا سخن از "قريش" و "قريشيان" است، معمولاً، با گله و شكوه همراه بوده و آنان را مورد نكوهش قرار داده است. اينك، نمايه برخي از خطبه ها و نامه هايي كه در آنها، امام(ع) از قريش تحت همين نام، شكوه ها داشته و گاهي بر آنان لعن و نفرين مي فرستد، ارائه مي گردد. اين نكته را نيز پيشاپيش يادآور مي شويم كه همان طور كه در متن اشاره رفت، در همه موارد، بني اميه و آل ابوسفيان، در محور فتنه انگيزيهاي قريشيان قرار داشته اند و اين مطلب، از بديهيات است، ولي سخن در اين است كه امام، سخنان خويش را روي عنوان "قريش" مطرح مي كنند. آن خطبه ها و نامه ها، عبارتند از: خطبه 33؛ خطبه 67؛ خطبه 192؛ خطبه 217؛ خطبه 219؛ نامه 9 (به معاويه)؛ نامه 36 (به عقيل).

 

1- ر.ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج2، ص23 و 26، چاپ بيروت؛ سيره ابن هشام، ج4، ص307؛ احياءُ التراث العربي، بيروت.

2- الأحكام السلطانية، قاضي أبي يعلي و أبي الحسن ماوردي، ج1، ص10، نشر تبليغات اسلامي، قم؛ الكامل في التاريخ،
ابن اثير، ج2، ص426، دارصادر، بيروت.


مبلغ واقعی 25,758 تومان    1% تخفیف    مبلغ قابل پرداخت 25,500 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۱۲ دی ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 181

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "" می باشد

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما